امشب ز غمت، میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت، برون خواهم خفت
باور نکنی، خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
امشب ز غمت، میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت، برون خواهم خفت
باور نکنی، خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
غمت در نهان خانه ی دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند .... یا این طور بهتره غم سالهاست بر جگر پاره پاره ام با هر بهانه وصله ی ناجور می زند ...
غمت مبارک!!! .....
خدا رو شکر حداقل غم ما رو تنها نمیذاره .....
یه سوال داشتم اول حرفات نوشتی برای اینکه یاد داشته باشم هرگز دل در گروی کسی ندهم میشه دل گرو کسی نداشت؟ چه طوری می شه ؟